تـبـادل لینک هــــوشـمـنـد 
نام: کتایون پیرزادیان
.........................................................
جنسیت: زن
.........................................................
محل سکونت: قم
.........................................................
سن: 16 / 6 / 1369
.........................................................
میزان تحصیلات:
.........................................................
شماره تماس:
.........................................................
ایمیل و ای دی یاهو:
.........................................................
درباره من: هـــر روز صبح در آفريقـا شـير بـه دنبال آهــو مي دود تا زنده بمـاند و آهـو براي زنده ماندن از دست شیر فرار می کند. مهم نيست شير باشي يا آهو، با طلوع صبح دويدن را آغاز کن ...
نظرات شما عزیزان:
این شعر خیلی قشنگه فقط ادامه نداره؟
پریسا جون وبلاگ قشنگی درست کردی امیدوارم که من هم بتونم وبلاگمو مثل وبلاگ تو درست کنم.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
.gif)
سلام...
سایت جالبی دارین با مطالب زیبا .. استفاده کردیم...
مرسی ..
بازم منتظره مطالب زیبات هستیم..
سایت جالبی دارین با مطالب زیبا .. استفاده کردیم...
مرسی ..
بازم منتظره مطالب زیبات هستیم..
منم که شهره شهرم به عشق ورزیدن؛
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن؛
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم؛
که در طریقت ما، کافریست رنجیدن؛
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؛
بخواست جام می و گفت: عیب پوشیدن؛
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟؛
بدست مردم چشم، از رخ تو گل چیدن؛
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب؛
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن؛
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه؛
کشش چو نبود از آن سو، چه سود کوشیدن؟؛
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس؛
که وعظ بی عملان، واجبست نشنیدن؛
ز خط یار بیاموز مهر، با رخ خوب؛
که گرد عارض خوبان، خوش است گردیدن؛
مبوس جز لب ساقی و جام می، حافظ؛
که دست زهد فروشان، خطاست بوسیدن.[گل]
منم که دیده نیالوده ام به بد دیدن؛
وفا کنیم و ملامت کشیم و خوش باشیم؛
که در طریقت ما، کافریست رنجیدن؛
به پیر میکده گفتم که چیست راه نجات؛
بخواست جام می و گفت: عیب پوشیدن؛
مراد دل ز تماشای باغ عالم چیست؟؛
بدست مردم چشم، از رخ تو گل چیدن؛
به می پرستی از آن نقش خود زدم بر آب؛
که تا خراب کنم نقش خود پرستیدن؛
به رحمت سر زلف تو واثقم ور نه؛
کشش چو نبود از آن سو، چه سود کوشیدن؟؛
عنان به میکده خواهیم تافت زین مجلس؛
که وعظ بی عملان، واجبست نشنیدن؛
ز خط یار بیاموز مهر، با رخ خوب؛
که گرد عارض خوبان، خوش است گردیدن؛
مبوس جز لب ساقی و جام می، حافظ؛
که دست زهد فروشان، خطاست بوسیدن.[گل]
خبر نداشتم وب داری عزیزم
چرا خبر نکردی؟
آمار بازدیدت هم بالاست
.gif)
.gif)
.gif)
چرا خبر نکردی؟
آمار بازدیدت هم بالاست
وبلاگ داشتی و ما خبر نداشتیم نامرد.gif)
سلام وب نازی داری منم خانم وکیلم اگه به وبم سری بزنی خوشحال میشمsaba 
ساعت3:22---13 مرداد 1392
وب خیلی پر محتوایی داری
به وب منم بیا.gif)
به وب منم بیا
وبت عالی پری جان لطفا به ما یه سر بزن
پری جون وبت قشنگه فقط چرا اینقدر کمه؟!!!!
راستی پیش ما بیا خوشحال میشیم
راستی پیش ما بیا خوشحال میشیم
سلام پریسا جون وب خوبی داری اگه مایل به تبادل لینک هستی لینکم کن خبرم کن تا لینکت کنم
س/وبت زيبا هست شمارو دعوت به ديدن بهشت مازندران مي كنم سرزمين ارزوهاي شما در ايران
parisa jon babt matna ba halt mano khosh hal kardi baghi dostamam hamin tor
پیش از اینها فكر می كردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق كوچكی از تاج او
هر ستاره پولكی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او كهكشان
رعد و برق شب صدای خنده اش
سیل و طوفان نعره درنده اش
دكمه پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچكس از جای او آگاه نیست
هیچكس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین ، از آسمان ، از ابرها
زود می گفتند این كار خداست
پرس و جو از كار او كاری خطاست
آب اگر خوردی ، عذابش آتش است
هرچه می پرسی ، جوابش ْآتش است
تا ببندی چشم ، كورت می كند
تا شدی نزدیك ، دورت می كند
كج گشودی دست ، سنگت می كند
كج نهادی پای لنگت می كند
تا خطا کردی، عذابت میکند
درمیان آتش آبت می كند
با همین قصه دلم مشغول بود
خواب هایم، خواب دیو و غول بود
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می كردم همه از ترس بود
مثل از بر كردن یك درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تكلیف ریاضی سخت بود
خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق كوچكی از تاج او
هر ستاره پولكی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او كهكشان
رعد و برق شب صدای خنده اش
سیل و طوفان نعره درنده اش
دكمه پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچكس از جای او آگاه نیست
هیچكس را در حضورش راه نیست
پیش از اینها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان دور از زمین
بود اما در میان ما نبود
مهربان و ساده و زیبا نبود
در دل او دوستی جایی نداشت
مهربانی هیچ معنایی نداشت
هرچه می پرسیدم از خود از خدا
از زمین ، از آسمان ، از ابرها
زود می گفتند این كار خداست
پرس و جو از كار او كاری خطاست
آب اگر خوردی ، عذابش آتش است
هرچه می پرسی ، جوابش ْآتش است
تا ببندی چشم ، كورت می كند
تا شدی نزدیك ، دورت می كند
كج گشودی دست ، سنگت می كند
كج نهادی پای لنگت می كند
تا خطا کردی، عذابت میکند
درمیان آتش آبت می كند
با همین قصه دلم مشغول بود
خواب هایم، خواب دیو و غول بود
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هر چه می كردم همه از ترس بود
مثل از بر كردن یك درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تكلیف ریاضی سخت بود
به ما هم سري بزن ممنون ميشم وبلاگت محشره ممنون پيام يادت نره من هم آقا وكيلم09143517104
به ما هم سري بزن ممنون ميشم وبلاگت محشره ممنون پيام يادت نره من هم آقا وكيلم
تاريخ : - | - | نویسنده : کتایون پیرزادیان
|
|
.: Weblog Themes By Pichak :.